کد مطلب:28499 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

کناره گیری دو جوان از جنگ با امام












2207.تاریخ الطبری- به نقل از قاسم بن محمّد-: جوانی كم سن از قبیله بنی سعد، نزد طلحه و زبیر رفت و گفت: ای زبیر! تو از حامیان پیامبر خدا بودی و تو- ای طلحه!- با دست خود، از جان پیامبر خدا پاسداری نمودی و می بینم كه مادر شما (عایشه) به همراه شماست.آیا ناموس خود را نیز آورده اید؟

گفتند: نه.

گفت: پس من از سوی شما دلیل روشنی ندارم.و كناره گیری كرد.

سعد، در این باره سرود:

نوامیس خود را مصون داشتید و مادرتان (عایشه) را كشانیده اید

حقّا كه این از كم انصافی است.

[ عایشه] مأمور بود كه در خانه خویش بماند

امّا راه بیابان ها را به سرعت پیش گرفت.

هدف قرار گرفت و فرزندانش در برابر او

با تیر و نیزه و شمشیر، می جنگند.

با طلحه و زبیر، حرمت عایشه هتك شد

و این حادثه ای بود كه پیش تر خبرش داده شده بود و این [ برای روشنگری ]بس است.

جوانی از قبیله جُهَینه نزد محمّد بن طلحه- كه مردی عابد بود- آمد و گفت: از قاتلان عثمان با من سخن بگو.

محمّد گفت: باشد! خون عثمان، سه پاره است: پاره ای به گردن صاحب كجاوه است، یعنی عایشه؛ و پاره ای به گردن صاحبِ شتر سرخْ موی است، یعنی طلحه؛ و پاره ای به گردن علی بن ابی طالب است.

جوان بخندید و گفت: آیا گمان می كنید من بر گم راهی می مانم؟! به علی علیه السلام پیوست و در این باره، شعری سرود:

از پسر طلحه درباره آن مقتول

كه در مدینه دفن نشد، پرسیدم.

گفت: آنان سه گروه بودند

كه پسر عفّان را كشتند.و اشكش روان شد.

یك سوم به گردن كسی است كه در پرده است

و یك سوم، به گردنِ مرد سوار بر شتر سرخ.

و یك سوم آن نیز به گردن علی بن ابی طالب

و ما بادیه نشینانی بودیم كه غرّیدیم.

گفتم: نسبت به دو تنِ اوّلی راست گفتی

امّا درباره سومی به خطایی آشكار رفتی.[1].









    1. تاریخ الطبری: 465/4، الكامل فی التاریخ: 318/2.نیز، ر.ك: تاریخ المدینة: 1173/4.